جدول جو
جدول جو

معنی تار تنندو - جستجوی لغت در جدول جو

تار تنندو
(رِ تَ نَنْ)
تار عنکبوت. تاری که تارتنک سازد خانه ساختن را:
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من تار تنندوست.
آغاجی (از آنندراج).
شود در پناهت چو سد سکندر
اگر خانه سازم ز تار تنندو.
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
تار تنندو
تار عنکبوت تاری که از تنک سازد برای خانه ساختن
تصویری از تار تنندو
تصویر تار تنندو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ حَ)
تار گستردن. کشیدن تار. پهن کردن و گستردن تار:
آن توئی آن زخم بر خود میزنی
بر خود آن دم تار لعنت می تنی.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 35)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تار تنیدن
تصویر تار تنیدن
تارگستردن، کشیدن تار
فرهنگ لغت هوشیار